سفارش تبلیغ
صبا ویژن

409آنلاین

نمیدونم چرا دیفالت عنوان یادداشتم شده «به یاد همه گذشته ها»از شما چه پنهون اصلا اومده بودم که به یاد گذشته ها بنویسم،همون یکی دو سال پیش که تازه اینجا رو راه انداخته بودم و تند تند آپ میکردم ،همون موقع ها که با سیما و ندا هم اتاقی بودم و کلی خوش میگذشت،اصلا کسی که خیلی من رو تشویق به نوشتن میکرد استادم بود که الان دیگه خبری از خودشون نیست،حضوری هم سخت میشه دیدشون چه برسه به دنیای مجازی

دلم برای دوستام تنگ شده،برای فاطمه که وقتی با هم بودیم یه لحظه هم خنده از روی لبامون نمی رفت و برای حدیث که همیشه از آخرین اخبار مطلع بود و برای زهرا که همین الان باهاش چت میکردم و الان استرالیاست والبته خبرشو حدیث بهم داده بود،برای سمانه و معصومه(مخصوصا الان که نزدیک امتحاناست خیلی بیشتر به یادشون افتادم،آخه با همون یه ذره خوندنشون نمره هاشون خیلی خوب بود)برای حمیده که سر بدمینتون بهم می گفت استاد و ...

میدونم که دیگه اون روزها برنمیگرده،واسه همین با یادآوری شون خودم رو خوشحال میکنم.

دوست دارم که از چیزای دیگه هم بنویسم اما این روزها حتی توی دفترچه خاطراتم هم پر شده از دلتنگی هام،مخصوصا که لحظه لحظه حضور توی خوابگاه با یاد دوستام سپری میشه


[ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 7:21 عصر ] [ عالیه ]

دارم از سرما یخ میزنم. باید تا ساعت 11 هم اینجا بمونم. ای خداااا تازه نه و نیمه...

چقدر اینجا سرده،اوووف...گیج شدم


[ دوشنبه 90/8/16 ] [ 9:31 عصر ] [ عالیه ]

وقتی میخواستم اینجا رو راه بندازم نمیدونستم باید چه اسمی انتخاب کنم،به خیلی چیزا فکر کردم تا اینکه 409 آنلاین به نظرم از همه مناسبتر اومد.409 شماره ی اتاقم بود و آنلاین هم... بی خیال با این تیکه اش کاری نداریم.
اتاق 409 پر از خاطره اس،یه عالمه خاطره ی خوب،میخواستم خاطرات اون اتاق رو بنویسم تا واسم بمونه.
همیشه با کسایی که از خوابگاه بد میگفتن مخالفت کردم،آخه به نظرم خوابگاه خیلی خوبه،یه تجربه اییه که هیچ جای دیگه نیست. حالا در آستانه ی یک زندگی خوابگاهی دیگه قرار دارم اما استرس دارم،استرس هم اتاقی هامو،راستش توی این 4 سال فهمیدم که اگه من خوابگاه رو اینقدر دوست داشتم و اسم وبلاگم هم از همونجا نشأت گرفته به خاطر هم اتاقی هاییه که داشتم و اگه اونا نبودن شاید از شنیدن اسم اتاق 409 خیلی هم خوشحال نمی شدم.تازه الان دیگه یه جورایی جو فوق لیسانس و خرخونی هم حاکم میشه احتمالا که این یکی رو دیگه نمیدونم چیکارش کنم.
کاش این حسی که الان نسبت به خوابگاه دارم رو دو سال دیگه هم داشته باشم.
به قول پخموله خدایا خودت هوای ما رو داشته باش 


[ دوشنبه 90/7/4 ] [ 2:2 عصر ] [ عالیه ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
.: Weblog Themes By Pichak :.