409آنلاین |
نیم ساعت توی راه بودیم تا رسیدیم ،وقتی رسیدیم خیلی شلوغ بود، رفتیم یه گوشه توی یکی از سالن ها نشستیم و گذرنامه هامون رو دادیم تا برن مهر خروج بزنن، از اونجایی که کاروان ما نصفه شده بود یه تعدادی از تیم پزشکی هم همراه ما بودن، آقایونشون بودن با یک عالمه کیفهای بزرگ وسایل پزشکی. مهر خروج خورده شد و حاضر شدیم برای رفتن ،خوشحال که ایول چقدر زود و اینا. اما زهی خیال باطل که مانیفست ها هنوز نیمده:( دوباره منتظر موندیم یه جاییکه یه جورایی بین زمین و هوا بودیم یعنی نه ایران بود و نه عراق:) سر اذان مغرب بود که مانیفست ها اومد، رفتیم نماز خوندیم و برگشتیم اما آقایون مسئول هنوز داشتن فکر میکردن که چه شکلی ما رو در کمترین زمان از مرز رد کنن ،بیشتر از سیصد نفر بودیم، همه ی عهد آدینه ای هایی که از کاروان ها جا مونده بودن. پاسپورت ها رو گرفتن و چند نفر رفتن تا مهر ورود رو بزنن و ما توی یه سولی ای که نه در داشت و نه پنجره منتظر بودیم، هوا هم که خب سرد بود، یکی از روحانیون شروع کرد به دعای کمیل خوندن، دعای کمیلی که قرار بود تو حرم حضرت علی خونده بشه:( بعد از خوندن دعا سرمونو بالا کردیم دیدیم خیلی ها از سرما رفتن توی نمازخونه، ما هم تصمیم گرفتیم بریم، ساک ها رو یه گوشه ای گذاشتیم و رفتیم، اما همین که پامون گذاشتیم توی نمازخونه گفتن پاسپورتا اومد بیاین بیرون، هیچی دیگه برگشتیم توی گروه های تقریبا 40 نفری رفتیم که وارد عراق بشیم، راستش ما بدون کوچکترین بازرسی و حتی چک شدن پاسپورتها از مرز رد شدیم یعنی اصلا کسی نبود که منترل کنه، در واقع آدما میتونستن بدون ویزا و پاسپورت حتی از مرز رد بشن:) [ دوشنبه 92/10/30 ] [ 10:37 عصر ] [ عالیه ]
|
|