وقتی میخواستم اینجا رو راه بندازم نمیدونستم باید چه اسمی انتخاب کنم،به خیلی چیزا فکر کردم تا اینکه 409 آنلاین به نظرم از همه مناسبتر اومد.409 شماره ی اتاقم بود و آنلاین هم... بی خیال با این تیکه اش کاری نداریم.
اتاق 409 پر از خاطره اس،یه عالمه خاطره ی خوب،میخواستم خاطرات اون اتاق رو بنویسم تا واسم بمونه.
همیشه با کسایی که از خوابگاه بد میگفتن مخالفت کردم،آخه به نظرم خوابگاه خیلی خوبه،یه تجربه اییه که هیچ جای دیگه نیست. حالا در آستانه ی یک زندگی خوابگاهی دیگه قرار دارم اما استرس دارم،استرس هم اتاقی هامو،راستش توی این 4 سال فهمیدم که اگه من خوابگاه رو اینقدر دوست داشتم و اسم وبلاگم هم از همونجا نشأت گرفته به خاطر هم اتاقی هاییه که داشتم و اگه اونا نبودن شاید از شنیدن اسم اتاق 409 خیلی هم خوشحال نمی شدم.تازه الان دیگه یه جورایی جو فوق لیسانس و خرخونی هم حاکم میشه احتمالا که این یکی رو دیگه نمیدونم چیکارش کنم.
کاش این حسی که الان نسبت به خوابگاه دارم رو دو سال دیگه هم داشته باشم.
به قول پخموله خدایا خودت هوای ما رو داشته باش