ندا جون منم تسليت ميگم اين چن وقته همش خواستم بهت زنگ بزنم اما ... دلم نميخواست صداتو ناراحت بشنوم.

سلام
امروز هفتمين روزه که حاجي پيشمون نيست خيلي خيلي جاش خاليه اصلا دلم نمياد برم خونه مامان بزرگم چون همش دور و بر نگاه ميکنم ببينم حاجي کجاست روز تولد حضرت زهرا رفت من مشهد بودم ( رفته بودم ماه عسل مثلا) به همين خاطر هنوز باورم نميشه که نيست و همش سراغش ميگيرم ......
اين مطلب نوشتم چون ميدونم خيلي هاتون حاجي و ميشناسين و از دور باهاش اشناييد فقط خواستم درد دلي کرده باشم ديشب براي اولين بار بعد فوت حاجي رفتم خونشون همه رو حيات نشسته بودن خاله گفت هيشکي دل نداره بره تو اتاق مامان بزرگم گفت شما ها هم عروسيتون عجيب بود هم حالا خونه رفتنتون آخه کي ديده عروس و دوماد با لباس مشکي برن خونه خودشون .............
( حاجي حدود 4 يا 5 ماهي مريض بود و اصلا حرف نميزد فقط بهت نگاه ميکرد اون رفت و از درد راحت شد و مطمئنا جاش خوبه ولي اينجا خيلي خيلي جاش خاليه واسه آمرزش روحش دعا کنيد)

سلام ممنون الا جونم.
منم واقعا دلم ميخواد ندارو ببينم.ندا جون محاله من اون سال تابستون و اون روز به ياد موندني رو فراموش کنم.
منم گوش شيطون کر دوباره مريضم.و همش دنبال يه فرصت که بچه ها رو دعوت کنم خونمون. همتونو خيلي دوست دارم

سلام عزيزم چه عجب يادي از ما کردي ننه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عزاداري تو هم قبول خوش به حالت از موقعيتت حداکثر استفاده رو بکن که فکر نکنم ديگه اين روزا برگرده وقتي با هم بوديم حتي فکرشو هم نمي کردم که 2 سال همديگرو نبينيم يادته خدا خدا ميکرديم بريم يه جايي همديگرو نبينيم !!!!!!!!!!!!!!!!! روزگاره ديگه ننه کارش نميشه کرد گفتي رفتي بيت ياد اون روزي افتادم که با سيما رفتيم بيت ( سيما جون يادته ......) خيلي خنديديم
از همين جا به همه دوستام که خيلي وقته نديدمشون و دلم واسشون تنگ شده ( سيما و اسماعيل عزيزم!!!!!!!!! که واقعا مثل يه خونواده بوديم و هستيم، سمانه ، معصومه، فاطمه ....... سلام ميگم و اميدوارم سال بسيار خوب و پر برکتي کنارخونواده شون داشته باشن دوستون دارم( راستي گوش شيطون کر خونمون تقريبا اماده شده و ايشاا... تا 2 هفته ديگه ميريم خونه خودمون شايد 7 ام بريم مشهد دعا کن ننه بريم و شما مياين يزد و همديگرو ميبينيم